سرم را بالا کردم مردی سیه چرده با ریشی یک دست در کنارمان ایستاده بود و نظاره گر همه ما بود که از مشهد اعزام شده بودیم ، نشسته و آماده برای تقسیم شدن . کی راننده هست .چند نفری گفتند من . مردد بودم برای اولین بار بود با رضا و اصغر که بعد ها در تپه شهدا مانده و چند ماه بعد پیکرمطهرشان آمد جبهه آمده بودیم . لبخند های اون مرد که بعد ها فهمیدم محمد بهاری هست بد جوری مشقولم کرده بود که ناگهان صدا آمد کسانی که می خواهند تخریب چی بشن جای این آقا . معرفی گروه جهادی نسیم جبهه
گزارش مراسم سالگرد - منزل تخریبچی شهید محمداسماعیل ملاحقیقی -15بهمن 1396
ما گشنمونه ياالله !
هست ,آمد ,تخریب ,بودیم ,ها ,محمد ,بود که ,که بعد ,بعد ها ,جبهه آمده ,لبخند های
درباره این سایت